صدرا (عسلک مامان وبابا)صدرا (عسلک مامان وبابا)، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

صدرا عسلک مامان وبابا

تولد رضوان جون (جبران مطالب ننوشته 3)

ع سلکم سلام ت وی این مدت تولدهای زیادی رفتیم که فرصت نشده بود برات بنویسم 7تیرماه تولد رضوان جون بود که ما هم رفتیم البته چون ساعت خواب شما ساعت 11 شب آغاز می شه شما هم تقریبا تا همون حدودا پسر خبلی خوبی بودی ولی بعدش ما را مجبور کردی کیک وچای نخورده بریم خونه ولی با این حال خیلی خوش گذشت رضوان جون عزیزم تولدت مبارک عکسها در ادامه مطالب پسر خوش اخلاق وخوشتیپم صدرا با رضوان جون ومامان صدرا در حال تلاش برای دادن غذا به آقا صدرا (پسرم مامان فدات شه خوب بخور ) این هم عکس خانواده سه نفره ما با رضوان جون ...
25 مهر 1391

یک اتفاق ناگوار

محبوب مامان سلام چند وقت پیش اتفاق بدی برات افتاد ماجرا از این قرار بود که عصری که باباجون امد خونه شما جلوی کتابخونه با باباجون درحال بازی بودی که من رفتم چای بیارم یک آن دیدم صدای گریه گل پسرم آمد که فهمیدم سر شما به لبه پایینی کتابخونه خورده آمدم توی سالن دیدم بغل باباجون گریه می کنی گرفتمت بغل وقتی سرت رودیدم که چه جوری ورم کرده باور کن تمام حس از بدنم خارج شد الهی بمیرم مادر از حال رفتی من خودم که دیگه حتی نای بلند شدن نداشتم مامان جون و خاله جون ناهید از پایین آمدن برات اب قند آوردن وباباجون هم برات یخ گذاشت روی سرت بمیرم مادر چه عذابی کشیدی از این به بعد بیشتر مراقبت هستیم   قربونت برم که همیشه گل خند...
23 مهر 1391

تولد یاسین جون (جبران مطالب نا نوشته 3)

عسلکم سلام هفته دوم مهرماه با هم دیگه رفتیم تولد یاسین جون که البته تولدش را با یک هفته تاخیر به علت سفر به قبرس برگزار کرد که امسال دوستای مدرسش را هم دعوت کرده بود که حسابی شما از دیدن این همههههه پسر شیطون مثل خودت حسابی ذوق زده شده بودی وخوشحالی می کردی و تند تند میگفتی دس یعنی همه دست بزنید (قربون حرف زدنهای قشنگت ) یاسین جون تولدت مبارک صدرا آماده برای رفتن به جشن تولد نرفته خوشحالیت را شروع کرده بودی صدرا در جمع دوستان یاسین در حال شیطونی آخر شب صدرا با مامان وباباجون ویاسین جون آخرشب صدرا با رضوان جون که خیلی صدرا را دوست داره   عزیزم بوسسس...
23 مهر 1391

تولد سوگند جون (جبران مطالب نا نوشته 2)

گل پسری سلام آخر ماه شهریور یعنی 91/6/30 با توجه به اینکه یک کم سرماخوردگی شما قشنگ بهتر شده بود با مامان جونو خاله جون اینا رفتیم خونه خاله جون ناهید و یک تولد کوچولو وخودمونی برای سوگند جون گرفتیم که شما گل پسر حسابی با بادکنکها بازی کردی وحالش رابردی سوگند جون تولدت مبارک     عزیزم بوسسس ...
23 مهر 1391

اولین جشن عروسی که آقا صدرا افتخار دادند و تشریف بردند

گل پسری سلام بالاخره بعد از ده ماه که ما دست رد به سینه هر جشن وعروسی برای ارامش شما گل پسری زدیم بالاخره چهارشنبه 91/7/5با کلی دلهره از سرماخوردگی شما رفتیم جشن عروسی مرجان جون که البته بیشتر شما دربین آقایون حضور داشتی (خوب آخه برای خودتی مردی شدی دیگه که می تونی بری عروسی ) و به گفته باباجون کلی از نواختن گروه ارکستر ورقص از این جور ربنامه ها خوشتون آمده بود وهمراهی میکردی انصافا منهای اخر مراسم که دیگه خوابت گرفت بود خیلی پسر خوبی بودی البته شما همیشه خوبی این هم اقا صدر که آماده شده بره عروسی و این هم آقا صدرا وباباجون اماده رفتن به عروسی ...
8 مهر 1391

اتوبوس سواری اقا صدرا

سلام عسلکم چند وقت پیش اتفاق جالبی افتاد ما با مامان جون وخاله جون اینا از خونه خاله جون زری مامان می خواستیم برگردیم که همه تصمیم گرفتند با اتوبوس شرکت واحد برگردند و من هم مثل همیشه نگران از اذیت شدن شما مخالفت کردم که خاله جون ناهید مسئولیتش را به عهده گرفت نکته جالبش اینکه شما به حدی از این اتوبوس سواری که برای اولین بار انجام گرفته بود خوشحال بودی که با اینکه مسیر طولانی بود صدات در نیامد آفرین پسر گلم این هم عکس شما در اتوبوس صدرا وخاله جون سحر که تمام مدت مواظب شما بود عزیزم خیلی قشنگی ومن هم خیلی دوستت دارم بوسسسسسسس   ...
8 مهر 1391

اولین سرماخوردگی پاییزی

عسلکم سلام گل پسری چند روزی که بدجوری سرماخورده ابریزش بینی ،سرفه ،کمی تب همه دست به دست هم دادن که حسابی شما بیقرار بشی وبعدش ظاهرا سرماخوردگی مامانی همدردی دیگه چکارش می شه کرد اما چیزی که شما را خیلی اذیت می کنه آبریزش بینی که باعث شده بینیت هم زخم بشه و با دیدن دستمال کاغذی واب جیغ وگریه به آسمان می ره البته کاملا بهت حق می دهم ازطرفی هم خوردن داروهای جورواجور ازجمله برم هگزین ،سرماخوردگی کودکان،اموکسی سیلین ،کیتوتیفن که حساب از همشون بدت می آد واز طرفی این آبریزش بینی اینم عکس شما گل پسری در موقع تمیز کردن بینی بمیرم مامانی ولی چاره ای نیست . امادو نکته مثبت 1- با توجه به آنکه شما پسری خیلی قوی هستی مطمئنم زود زود ای...
4 مهر 1391

درخت آقا صدرا

گل پسر سلام عزیزم یادت باباجون در آغاز سال نو برای شما در باغ دایی جان 3 اصله درخت کاشت حالا در 10 ماهگی این عکس شما ودرخت گردوت گل پسری به امید خدا من وبابا جون سعی می کنیم هر سال به برکت وجودت درختی برات بکاریم . دوستتتتت داریم . ...
1 مهر 1391

جشن صدرا(جبران مطالب ننوشته 1)

صدرا جون عزیزم پس از ورود شما گل پسری به دنیای خاکی من وباباجون تصمیم گرفتیم برات یک جشن بگیریم البته چون به دنیا آمدن گل پسری مصادف با ماه محرم وصفر شد وهمچنین عموی باباجون هم به تازگی به رحمت خدا رفته بود جشن شما موکول به دو ماهه بعددرتاریخ90/11/6 شد . روز جشنت به ما خیلی خوش گذشت وجالبه که شما گل پسری هم خیلی پسر خوبی بودی واصلا اذیت نکردی واما حاشیه های جشن : جشن در منزل مامان جون وباباحاجی برگزار شد. گیفتهای جشن شما توسط خاله جون سپیده وفرشته جون تهیه گردید.     عکس استفاده شده در گیفتها روز قبل ازجشن درآتلیه عکسباران گرفته شد.   عکس زیر عکس لباس شما درروز جشن...
1 مهر 1391
1